ღ.آرزوی محال.ღ

 


مي دوني؟ يه اتاقي باشه گرمه گرم..روشنه روشن..

تو باشي منم باشم..
کف اتاق سنگ باشه سنگ سفيد...
تو منو بغلم کني که نترسم..که سردم نشه..که نلرزم..

اينجوري که تو تکيه دادي به ديوار...پاهاتم دراز کردي
منم اومدم نشستم جلوت و بهت تکيه دادم... با پاهات محکم منو گرفتي
..

دو تا دستتم دورم حلقه کردي..
بهت مي گم چشماتو مي بندي
؟

ميگي اره بعد چشماتو مي بندي
بهت مي گم برام قصه مي گي ؟ تو گوشم
؟

مي گي اره بعد شروع مي کني اروم اروم تو گوشم قصه گفتن
يه عالمه قصه طولاني و بلند که هيچ وقت تموم نمي شن
مي دوني؟ مي خوام رگ بزنم...رگ خودمو...مچ دست
يه ضربه عميق...بلدي که؟ ولي تو که نمي دوني مي خوام رگمو بزنم
تو چشماتو بستي ...نميدوني من تيغ رو از جيبم در ميارم...

نمي بيني که سريع مي برم...

نمي بيني خون فواره مي زنه...رو سنگاي سفيد
نمي بيني که دستم مي سوزه و لبم رو گاز مي گيرم که نگم اااخ که
چشماتو باز نکني و منو نبيني... تو داري قصه مي گي...
من شلوارک پامه...دستمو مي ذارم رو زانوم...خون مياد از دستم ميريزه
رو زانوم و از زانوم ميريزه رو سنگا...قشنگه مسير حرکتش
حيف که چشمات بسته است و نمي توني ببيني... تو بغلم کردي..

مي بيني که سرد شدم...
محکم تر بغلم ميکني که گرم بشم...
مي بيني نا منظم نفس مي کشم...

تو دلت ميگي آخي دوباره نفسش گرفت.
مي بيني هر چي محکم تر بغلم مي کني سرد تر ميشم...

مي بيني ديگه نفس نمي کشم...
چشماتو باز ميکني مي بيني من مردم...

مي دوني ؟ من مي ترسيدم
خودمو بکشم از سرد شدن...از تنهايي مردن... از خون ديدن
...

وقتي بغلم کردي ديگه نترسيدم
مردن خوب بود ارومه اروم... گريه نکن ديگه... من که ديگه نيستم
چشماتو بوس کنم بگم خوشگل شدياااا
بعدش تو همون جوري وسط گريه هات بخندي... گريه نکن ديگه خب؟
دلم مي شکنه... دل روح نازکه... نشکونش خب؟



نظرات شما عزیزان:

یه تنها
ساعت23:52---15 تير 1391
kheili ghashang bud mersi

پرشان
ساعت11:49---10 تير 1391
اگه دوس داشتی منو لینک کن . اگه لینکیدی خبرم کن . مرسی .

آرام
ساعت8:27---5 تير 1391
با این عکسایی که گذاشتی معلومه یه پسر دل شکسته ای
اما...
زندگی بیخیالی میخواد
بیخیالی طی کن



نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:

+ تاريخ سه شنبه 18 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 23:59 نويسنده غریبه |